Dog motion

An Exotic Sprit and Overlap

Black, white and red; the funny colored spots on dog’s long body and the lady’s dressing; infatuation by contrariety and vision attraction; an attraction by mode and design which causes us to praise more than allusion. The dog’s playfulness and common points between the sexual attraction of dog and the lady and the visual attraction of portraits all are praising Libido.

The comparison of fine and pleasant spinal cord of the god and its harmony with the dog’s tail with body lines of the lady beside it leads the viewer to the visual and sexual attraction of both of them and causes the viewer to imagine the body in the dressing upon his / her own taste. The opposite sight is a flat red sight without any depth which encompassed both of figures. The sunset without perspective that puts both of the figures in a strange situation, and leads the viewer to fancy imaginations. The painter cannot overlook enjoy that the viewer will find from these two grubby, fancy and strange figures beside each other. The surprising embracing of dog with the underwear, its viewing the acrobat artist from below and its attach to the swelling abdomen of the lady strengthens this fancy. 

As wearer of this attractive underwear, the lady’s body is empty and has only a shell and is flying like a quasi on air or sat on sofa; but the dog, which is in another beautiful dressing, has its full volume. The space and environment are belonging to both of them and each has its own share of the space and the dog responses to the minimal motion of the lady. However, since the most domestic animal may make a mankind surprised, if we deleted the black spots of the dog, it will show the wildness in its true sense. 

The “Way of Seeing”, written by John Berger, tells us about the attractiveness of animals and its surprising figures. The animal was the subject of the first painting in the world, and coexistence and overlapping have been among the oldest human thoughts formed in mankind’s mind.

The animal’s spirit, just like of a child, is a and mysterious foggy land that reminds us the smell of the deepest layers of soil and memory of the first hunts the man done. In absence of human body, language and the social rules, and in despite of the silence, distance and separation, the relation between the two figures are funny, sprightly and hence mysterious and ominous. 

Helia Darabi

 

شبح و همپوشانی مرموز

سیاه و سفید و سرخ، بازی خال ها بر بدن کشیده سگ و لباس زن، شیفتگی به تضاد و کشش بصری؛ مجذوبیتی به مد و طراحی به مفهوم دیزاین که بیشتر تنه به ستایش می زند تا کنایه. بازیگوشی سگ، اشتراک جذابیت جنسی سگ و زن و جذابیت بصری تابلوها، همگی در ستایش لیبیدو است.
مقایسه امتداد ظریف و چشم نواز ستون فقرات و گردن و دم، در نمای سگ از پشت، با خطوط بدن زنانه ای که در کنارش نشسته به جذابیت بصری و جنسی این هر دو اشاره کرده بیننده را وادار می کند به سلیقه و فانتزی خود پیکر درون لباس را تجسم کند. منظره روبه رو گستره سرخی است تخت و بدون عمق که هر دو فیگور را دربرگرفته؛ غروب نقاشی شده ای اما بدون پرسپکتیو، که دو فیگور را در وضعیت احساساتی گرو تسک و غریبی قرار می دهد و ذهن بیننده را به تخیلات شیطنت بار می کشاند. نقاش نمی تواند از حظ بصری و فانتزی پلید کنار هم نشینی این دو پیکر صرف نظر کند. هماغوشی غریب سگ با لباس خواب، دید زدن پیکر آکروبات باز از پایین و حمله به شکم برآمده زن این فانتزی را تقویت می کند.
زن به عنوان پوشنده این لباس جذاب از بدن عاری شده و پوسته خالی او بدون حجم و داربست چون شبحی در هوا شناور است یا بر روی مبلی فروکش کرده اما در مقابل سگ که به نوبه خود به لباس شیک دیگری آراسته است با حجم و تمامیت تمام به تصویر درآمده. فضا و محیط به هر دو آنها تعلق دارند، و هر یک در تسلط آن سهمی. زن با وجود عاری شدن از بدن، به مثابه ا بژه همچنان رابطه را تحت کنترل دارد و سگ به کمترین حرکت و رفتار او پاسخ می دهد. با این وجود، از آنجا که حتی اهلی ترین حیوان می تواند انسان را غافلگیر کند، سگ هم اگر از خال های سیاه معصومانه اش تهی شود می تواند عصیان و توحشی تمام عیار را به نمایش بگذارد.
کتاب درباره نگریستن، جان برگر از جاذبه حیوان و نقش جادویی آن سخن می گوید. نخستین موضوع نقاشی در جهان، حیوان بود، و اندیشه همذات پنداری و همپوشانی انسان با حیوانات از دیرین ترین افکاری بود که در ذهن بشر شکل گرفت.
روان حیوان همچون کودک، سرزمین مه آلود ناشناخته و مرموزی است که چون یک دم از ورای معصومیت و شادمانگی ظاهری هویدا می شود، بوی عمیق ترین لایه های خاک و دلهره نخستین روزهای شکار را زنده می کند. در غیاب پیکر انسان، زبان، و قراردادهای اجتماعی، و علیرغم سکوت، فاصله و جدایی، رابطه بین دو شخصیت، بازیگوشانه، سرخوشانه، و همچنان مرموز و شوم است

هلیا دارابی

Scroll to Top